عادت ؛ خوب یا بد ؟

میخواهیم عادت را از منظری دیگر برسی کنیم . نگاهی که ما را متحول میکند

مبحث عادت بسیار گسترده است و تعریف های متفاوتی دارد  . لذا باید تعریفی را که مد نظر ما از عادت در این مقاله است بیان کنیم تا به یک فهم مشترک در مورد این واژه برسیم

شاید وقتی کلمه عادت به گوشتان میخورد یاد یکی از عوامل موفقیت بیوفتید همان عاملی که بزرگان این حوزه بسیار بر آن تاکید دارند و وجود عادت های خوب و طبعا از بین بردن عادت های بد را یکی از رفتار های انسان های موفق میدانند

عادت از منظر ما این تعریف نیست

اما عادت تعریفی دیگر هم دارد . شاید برایتان بیش آمده باشد که سال ها در آرزو داشتن چیزی باشید و سرانجام بس از تلاش های طاقت فرسا به آن چیز برسید . اما بعد از مدتی اندک آن چیز برایتان عادی میشود و به اصطلاح به آن عادت میکنید . دیگر مانند قبل از آن لذت نمیبرید . دیگر برایتان جذابیتی نیست . این یعنی شما به آن آرزو و هدفتان عادت کرده اید .

ما به بدی عادت میکنیم . ما به شرایط سخت عادت میکنیم . ما به چیزی که از آن متنفر هستیم عادت میکنیم . ما  عادت میکنیم

انسان حیوان عادت کننده است

عادت کردن جزو ذات انسان است . انسان اگر عادت نکند حیاتش در خطر خواهد افتاد بنابرین این جنبه از وجود انسان بسیار محل بحث است . انسان ابوالبشر هم این عادت کنندگی را در وجود خود داشته است

حالا این وجه وجودی ما به نفعمان عمل میکند یا ضررمان ؟

فرض کنید از یک شرایط زندگی خوب بنابر دلیلی نا معلوم به زندانی سخت با شرایطی طاقت فرسا فرستاده میشوید . شما در هفته های اول سخت ترین روز های زندگی تان را تجربه میکنید . تصور کنید از آن نازو نعمت ناگهان به درون جهنمی فرستاده میشوید

اما بعد از چند ماه دیگر آن نارحتی اولیه را ندارید . شما عادت کرده اید .

انسان اگر به شرایط عادت نمیکرد خیلی زود حیاطش در خطر می افتاد و رخت از جهان برمیبست

لذا این جنبه خوب عادت است و این مثال تنها گوشه ای از مثال عادت در زندگی ما بود آن را به تمام جنبه ها  و تمام مثال ها تسری دهید

یا مثلا شما به درد عادت میکنید

خوب اب این تفاسیر عادت که چیز بدی نیست . باعث میشود ما کمتر رنج بکشیم و طبعا راحت تر زندگی کنیم

اما

ایا ما در زندگی روزمره اینقدر از این موقعیت های عجیب برایمان بیش می آید ؟ ناگهان مجبور میشویم با شیر در یک قفس زندگی کنیم؟ . یا اینکه به اردو گاه کار اجباری با اعمال شاقه فرستاده میشویم ؟

درست است که این جریان عادت از واجبات ذهن  و روان ماست اما در زندگی روزمره میتواند بسیار ما را از لذت زندگی باز دارد

مسئله اصلی اینجا آغاز میشود

اکثر جامعه درگیر سم روزمرگی هستند . روزمرگی نتیجه عادت است و انسان متاسفانه به جایی میرسد که به زندگی عادت میکند و این چیزی برابر مرگ است . حالا فکر میکنی چند درصد مردم زندگی میکنند

حقیقت این است ما مرده ایم فقط نفس میکشیم

حالا با این عادت که عامل مرگ انسان میشود چه کنیم؟

وقتی دیدن کودک کار قلبت را به درد نمی آورد . تفریح میکنی و لذت نمیبری . خانواده ات برایت تکراری شده اند . هیچ جذابیتی در زندگی نمیبینی باید شوربختانه بگویم تو در دام عادت افتاده ای و تو مرده ای.

هنرمندان حقیقی جزو معدود کسانی هستند که سعی کردند درگیر این روزمرگی نشودند چون اگر بشوند دیگر هنرمند نیستند . فیلسوفان همینطور . متفکران هم همینطور آنها همیشه در تکابو هستند تا در دام عادت نیوفتند

رمان یک عاشقانه آرام  از نادر ابراهیمی این موضوع را خیلی شاعرانه با معشوقش بیان میکند . اگر فرصت کردید آن را بخوانید

شما وقتی عادت میکنید چشمانتان خود به خود از جنبه های مختلف زندگی بسته میشود . یعنی دیگر زیبایی را درک نمیکنید

کاری که عادت با ذهن شما میکند مواد مخدر هم نمیکند

عادت ذهن شما را بیمار میکند . این بیماری شما را در منجلاب روزمرگی گرفتار میکند و منجلاب روزمرگی تورا خواهد کشت

حالا چگونه از چنبر عادت بجهیم

  • زندگی را زندگی کنید

لطفا زندگی را ذخیره نکنید . خیلی از ما در خانه هایمان روی مبل های گران قیمت را پارچه میکشیم و از ان ها استفاده نمیکنم تا خراب نشود و برای مهمان بماند . ساعت جدیدی میخریم و دست نمیکنیم تا خدایی نکرده خراب نشود این ها همه مثال های عینی زندگی نکردن است

تا شصت سالگی بی وقفه کار می کنیم تا ده سال آخرزندگی را استراحت کنیم . واقعا مزحک است

برای درمان این زندگی باید هر روز که از خواب بر میخیزیم به خود قول دهیم زندگی امروزمان به گونه ای باشد که گویی همه چیز تاریخ انقضا دارد . به طور مثال اگر امروز از عمر چند ساعته ات برای شاد زندگی کردن استفاده نکنی فردا حق زنگی کردن نداری

  • خود را مسئول بدانید

خویش را در مقابل خویش مسئول بدانید . یعنی باید درک کنید شما مسئول نجات زندگی خودتان هستید . شما ظویفه دارید در هر شرایطی تمام تلاشتان را در اعتلا زندگی خود بکنید . میدانم شاید شرایط بیرونی و مسائلی که دست ما نیست تاثیر بسیار شگرفی بر حالات و زندگی شخصی ما داشته باشد اما چاره چیست ؟ خودمان را دار بزنیم ؟ تحمل کنیم ؟ به روزمرگی تن دهیم؟

نه هیچ کدام از این ها نیا نیست . تلاش کنید . فقط باید تلاش کنید . یعنی به خود قول دهید حتی اگر در بستر اهتضار هم افتاده اید تمام وجودتان را بگذارید تا در همان شرایط با همان اقتضا بهترین زندگی را برای خود بسازید

( در مقاله ای دیگر به زندگی بهتر چیست می پردازیم )

  • نگاه تان را به زنگی عوض کنید    

این راهکار به این سادگی ها حاصل نمیشود . اکثر ما به وقایع از عینکی نگاه میکنیم که در بیست سال اول زندگی خود ساخته ایم . مثلا آقایی که برای خود عینک حسادت +غرور + بد بینی + دنیا طلبی ساخته است و آن را در ابتدا زندگی به چشم میزند و مهر و موم میکند تا خدایی نکرده از چشمش نیوفتد و تا آخر زندگی اش با همین عینک به جهان مینگرد . جان هرکه دوست دارید برای یک بار هم که شده حتی اگر نمیخواهید عینک را در بیاورید کمی با گوشه آستین تان آن را تمیز کنید . به جای حسادت نو دوستی بگذارید . در  عوض غرور تواضع بگذارید و کمی قانع تر زندگی کنید . باورتان نمیشود که چقدر زندگی تان متحول خواهد شد .

یک بار هم که شده تلاش کنید و سختی اش را تحمل کنید تا زندگی را با دید تازه نگاه کنید

  • فکر کنید

عاجز ترین و درمانده ترین عضو آدمی در این زمانه مهارت تفکر کردن است . شاید باورتان نشود بسیاری از پیرمرد ها در طول هشتاد سال زنگی خود چهل و پنج دقیقه فکر هم نکرده اند . شاید برایتان سوال شود این همه مشکل و سختی و گرفتاری و هزار درد که هر هر روز به آن فکر می کنیم . چرا میگویید ما بی فکریم ؟

دوست عزیز! آن فکر کردن نیست .

برای چه میگویند یک ساعت فکرکردن از هفتاد سال عبادت برتر است .

عمل فکر کردن زمانی اتفاق می افتد که بعد از انجام آن تحولی در زندگی خود احساس کنید . من مینشینم صادقانه درباره خود فکر میکنم و کار های زشتم را عیان میکنم . من بعد از این فکر کردن دیگر آدم قبلی نیستم حداقل یک قدم به انسان متعالی بودن نزدیک شده ام

فکر کنید . اول از همه درباره خود فکر کنید بعد درباره جهان فکر کنید و بعد درباره هر چیز با ارزشی که در جهان وجود دارد فکر کنید . اگر گاهی به سوال یا انسداد بر خوردید از کسی که کاردان است کمک بگیرید تا بیشتر رشد کنید

  • تجربه کنید

انسان از بیرون آمدن از نقطه امن می ترسد . برای همین تجربه نمیکند . باز هم مثالی از پیشینیان میزنم . آنها ترجیح میدادند در غار کنار آتش بمانند تا برود در دل طبیعت و با هزاران خطر روبرو شود اما اگر این کار را نمیکردند از گشنگی میمردند و پس خطر میکردند و تجربه میکردند

اما حالا زندگی تغییر کرده . ترجیح میدهیم برای هزار بار غذایی خوشمزه را که در یک رستوران مورد علاقه خورده ایم بخوریم اما خدایی نکرده غذایی جدید را تجربه نکنیم  یا رستورانی جدید را امتحان نکنیم . میترسیم شاید بد باشد . این یعنی از تجربه میترسیم . یک کسب و کار راه اندازی نمیکنیم چون از شکست بیم داریم . در نهایت میشود این که در منطقه امن خود باقی میمانیم و هیچ چیز را تجربه نمیکنیم

 

  • تغییر دهید

از تغییر دادن شرایط نترسید . اگر دوستانی ناباب دارید آنها را عوض کنید. اگر محل زندگی تان شما را اذیت میکند آن را تغییر دهید . اگر کارتان شما را  عذاب میدهد آن را تغییر دهید . حتی اگر هیچ کدام از این ها نمیشود دستکم خودتان را تغییر دهید . روحتان را پالایش کنید . من درحدی نیستم که در این مورد راهکاری بدهم اما شما را ارجاع میدهم به عرفان اسلامی . مانند سخنان عطار در تذکره الاولیا  یا خیلی کتاب ها شبیه آن . بدانید قطعا تغییر خواهید کرد

  • زندگی را رنگی کنید

روزمرگی زندگی را سیاه و سفید میکند . عادت رنگ را از زندگی میگیرد . نمیخواهد کار بزرگی کنید . امشب در راه برگشتن به خانه جای اینکه خودتان و ترافیک را فحش بدهید کتاب صوتی گوش کنید و در راه یک گل ناقابل برای خانواده بخرید . در خیابان دست نوازشی بر سر کودک کار بکشید . صبح ها بجای ناله و نفرین با شُکر بیدار شوید و در صورت لزوم شرایط را تغییر دهید این کار های کوچک هر کدام به شما کمک میکند یک رنگ به زندگی خود اضافه کنید . قول میدهم بعد از اندکی زمان میبینید زندگی تان مانند رنگین کمان هزار رنگ میدرخشد

 

این ها راهکار هایی بود تا ذهنتان با عادت و رفع آن آشنا شود شما میتوانید خودتان راهکارهای جدیدی خلق کنید تا از چنبر عادت و روزمرگی دربیاید . اگر هم تمایل داشتید این راه کار ها را با ما در بخش نظر ها به اشتراک بگذارید و حتی هرچه دل تنگتان میخواهد میتوانید بنویسید تا با هم بیشتر گفت و گو کنیم

 

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
اسکرول به بالا