چرا سفلگان برنده اند ؟

در زندگی هر یک از ما چیز هایی وجود دارد که باعث رنج و عذاب میشوند .

این رنج ها میتواند برای هر کس متفاوت باشد  اما بیشتر اوقات مردمان از مسائلی واحد و جهانشمولی هم رنج میبرند

از مهمترین و درگیر کننده ترین مسائل ذهنی من همیشه این بوده

چرا سفلگان برنده اند ؟

بیایید تعریف از افراد دون مایه بکنیم

از نظر من آدم هایی که پا از عرصه حیوانیت بیرون نگذاشته اند و درگیر منافع شخصی خود هستند و چیزی جز پوچی دنیا و مادیات نمیخواهند سفله هستند

سفلگان میتوانند ار نظر ظاهری و رفتاری مشخص باشند

 اما آوخ از آن دسته از دورویان که ظاهری همچون یوسف علیه سلام دارند و باطنی نمرود صفت

اینان خطر به مراتب بیشتری برای جامعه دارند

جدا از تعریف من شما خودتان وقتی با آدم ها نشست و برخاست میکنید احتمالش هست بعد از مدتی بتوانید دریافت کنید دون مایه هستند یا خیر . البته این راهکار همیشه صادق نیست

مهم این است که وقتی میگویم سفلگان شما در عمق وجود خود متوجه هستید که دقیقا منظورم به چه کسانی است و همین برای ادامه مبحث مرا بس است

در درجه اول برای این درد مشترک

خواه یا ناخواه باید بپذیریم جهان جهان عدالت نیست

و هرکس به آنچه استحقاق دارد نمیرسد

با پذیرش این واقعیت

کمی شاید از درد و رنج کاسته شوند

افضل ترین راه این که که به قول عرفا سر در گریبان داشته باش  و در خود زندگی کن و کاری با جهان اطراف نداشته باش

 

 

برنده بودن یعنی چه ؟

سفلگان جهان را مانند یک میدان مبارزه و وحشی گری میدانند .

می درند تا دریده نشوند

وقتی میگویم سفلگان برنده اند یعنی آنها در بازی های دنیایی همیشه پیروز مسابقه هستند

منصب های بلند پایه کشوری و لشکری دارند . بر جهان فرمان میرانند . بر افاضل رهبری و حکومت میکنند . اساسا هر به اصطلاح دستاورد دنیایی و خصوص زمین مبارزه را دارا میباشند

گاهی به خودم میگویم پس درد تو چیست ؟

اگر این امور اهمیتی ندارند و جهان زمین بازی نیست چرا رنج میبری

مشکل این جا است

احساس میکنم چیزی سر جایش نیست

آنان که لیاقت دارند در کنج مدرس ها خاک میخورند

و آنان که بی لیاقت ترین هستند به بهترین ها میرسند

سوال این جاست آیا دستاورد دنیایی بی ارزش است  ؟

بلی بی ارزش است

اما چرا جهان اینگونه است ؟ چرا دون مایگان برنده اند ؟

حقیقت تلخ است

سفلگان همیشه برنده اند

باید این موضوع را با خود حل کنیم

ما نمیتوانیم در ساز و کار این جهان چون و چرا کنیم اما می توانیم در حد خود این وضعیت را بهبود ببخشیم

چطور ؟

با آموزش فرایند تفکر نقاد و بیرون کشیدن اندک انسان ها از ورطه حیوانیت

این گونه ما یک نفر نیستیم  هزاران نفریم

تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید

تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز

 

هدف زندگی برنده شدن است ؟

 هدف زندگی زندگی کردن است

آنان که زندگی را به مثابه یک میدان مسابقه می پندارند حتی تا آخرین لحظه مرگ هم از خود و زندگی خود لذت نمیبرند .

این جمله به هیچ عنوان شعاری نیست . حقیقت محض است . کافی است برای درک آن خودتان را زمانی که با دیگران مسابقه داده اید بررسی کنید میزان آرمش تان را

پس افاضل و کسانی که مهتر هستند با اینکه منصب دنیایی ندارند اما حقیقتا معنا زندگی را دریافته اند

آیا پس جای نارحتی دارد که فرومایگان بر جهان حکم رانی میکنند ؟

از یک جهت بله . ارجاع به مقاله حکومت ها مقصر اند یا مردم ؟

آن جا بحثی پیرامون حکومت آرمانی کرده ام . با این شرایط ما هیچ گاه به حکومت آرمانی نخواهیم رسید پس ناخوشنودی دارد

از یک جهت نه زیرا گاو ها را بگذار بازی خودشان را بکنند

وظیفه انسان متعالی این است که اخلاقی زندگی کند و به همین سبب زندگی زیبایی خواهد داشت و واقعا زندگی را زندگی میکند پس هیچ جای نارحتی ندارد و فقط به زندگی خود مینگرد نه دستاورد های پوچ دیگران

 

آیا دلیلی برای دون مایه نبودن داریم ؟

هزار و یک دلیل داریم

اما وقتی ما اخلاق برایمان ارزش است نیاز به هیچ دلیل نداریم . تراز ما اخلاقی زیستن است

و دون مایه بودن خلاف اخلاق است

اخلاقی زیستن خود پاداش است و بهترین دلیل برای دون مایه نبودن

 

چرا دون مایگان در میان مردم جایگاه دارند ؟

عوام عقلشان به چشمشان است

جوانمرد باید عقلش به عقلش باشد

به همین سادگی

چون جذابیت بصری بیشتری دارند . چون خوب بلدند پوپولیست و عوام فریب باشند

چون ساز و کارهای متعفن مادیات را بلدند به همین دلیل محبوب عامه و منفور خواص هستند

اما باکی نیست . باید بکوشیم . در حد خود سطح کیفی جامعه را ارتقا دهیم

 

خلاصه این که باید از پنهان ماندن گران مایگان در غم باشیم و بکوشیم تا در حد خود همچین رویدادی رخ ندهد اما نباید خودمان را درگیر و آسیب پذبر کنیم

باید قوی باشیم و اوضاع را بهتر کنیم و به مسائلی که از حیطه اختیار ما خارج است اهمیت ندهیم

 

می بینم که از این ریزه مگس های زهرآگین به ستوه آمده ای، می بینم که وجودت زخمی و خون آلود شده است؛ ولیکن سربلندتر از آن هستی که خشمگین شوی.

آن ها معصومانه خون تو را میخواهند، جان بی رمغشان خون می طلبد، – و معصومانه نیش میزنند.
و تو که به کنه همه چیز توجه داری، حتی از زخم های ناچیز هم تا ژرفنای وجودت رنج می بری؛ و پیش از آنکه التیام یابی، کرم زهرآلودشان بر سراسر دستت لغزیده است.
به گمانم تو بزرگوارتر از آن هستی که این خونخواران را سرکوب کنی! اما هشدار که محکوم بی عدالتی مسموشان نشوی.
این ها گرد تو میگردند و وز و وز میکنند، حتی تو را میستایند، ستایششان نابجاست. میخواهند جان و خونت را بمکند.
تو را مانند یک خدا و یا یک شیطان ستایش مینمایند؛ در پیشگاهت شنگ و شیون میکنند. اعتناء مکن! اینان چیزی جز چاپلوسی و ضجه و مویه نمیشناسند.
حتی بسا خود را مهربان جا میزنند. اما این شیوه ی موذیگرانه ی دون مایگان است. آری، دون مایگان موذی هستند!
فکر فرومایه شان سخت به تو مشغول است – همیشه در نظرشان مشکوک هستی. زیرا هر چه آنها را به فکر کردن وا بدارد مشکوک است.
جوانمردی و پارسائیت را تنبیه میکنند و در حقیقت فقط لغزش هایت را قابل عفو میدانند.
حتی اگر برایشان مروت نمائی، گمان میکنند که مورد تحقیر قرار گرفته اند؛ و در عوض نیکوکاریهایت، نامردانه زیان میزنند.
بگریز، ای دوست من به عزلتگاهت بگریز، به آنجائی که نسیم سخت و خشن میوزد بگریز. سرنوشت تو این نیست که مگس کش باشی.
فریدریش نیچه
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x
اسکرول به بالا